من خرج من زیٌهی دمه الهدر
آنکه از زی خود خارج شود،خونش هدر است
دیر گاهی بود که کمر همت بسته بودیم تا حدیث درد گوییم و بر طبل عاشقی کوبیم.
سر سلسله این عزم، همنشینی ذکر و فکر بود اما باز اما زاده شد ، خدا رحمت کند دکتر شریعتی را چه خوش میگفت: بر پدر بعد از اما لعنت
تا کمر بستیم زنار رسوایی عیان شد و دل بی شکیب را چه طاقت است!
ماجرا اینست که برای ذکر، باید دل از کبر و گبر زدود تا نفس و نَفَس گیرا و گویا باشد، که اگر نباشد، سخن کارا نیست که هیچ، سنگلاخی در راه گوینده هم هست. که بارها آزموده ام ، گاهی که به ذکر مطلبی از طریقت پرداخته ام ،آنچه جمع آورده بودم را باخته ام! که بیان ، سوز و ریاضت و طهارت می خواهد و گویا بیان ، گردی بر دل می فکند که جز به زاری و خاری در آستانش زدوده نمی شود و مرا سر و سوز آن نیست هیهات!
رد خطر به حکم عقل مقبول است و صاحب این قلم سخت بر نفس ناتوان خویش بیمناک. این بود که از ادامه مطلب در می گذرم که حد آن در خویش نمی بینم.
نوریان نورزاد و همرهان چلچراغم!
دعایم کنید تا راه خویش بر خود هموار سازم،اگر از خویش گذشتم سخنی سازم ان شاءالله که هم خدای را قابل باشد و هم خلق خدا را لایق؛ حقیر را هم قایقی برای گذر از طوفان های صعب و وساوس شیاطین درون و برون
الهی! بی چاره را چه حیلتی است!؟
خدا را خدارا دعایمان کنید!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ